شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

بلم

شعر  بلم  جدیدترین سروده أم میباشد که دیشب به هذیانی سرودمش وتقدیم به آنانکه چنین احساس خوشایند ولطیفی دارند...  

بلم باش وبیا آرام..(بلم باش وبیا آرام)

رها درنفخه ی مدهوش نیزاران

که بادش

سازدلسوزی به لب دارد.

وباهرجنبش پلکت

بشو خیره

به پرچین های زیبایش..

به خورشیدی که ازپرهای مرغآبی

تلألو میکند نورش

ومیبخشدهزاران ذره ی نابی

که نیلوفرببیند عکس زیبایش

درین تالاب دلتنگی...

ازین نوری که میرقصد

شودسنجاقک سرخی

چنان چابک

که میرقصد ومیبالد

وبرقآسا لبش برلاله میمالد

پس ازهرگردش کوته

درین آئینه ی آبی  

ببین سرخآب خونین را

که ازذبح شفق گوئی

شرابی آتشین دارد

به گلبرگ شقایقها

وزین خوناب دلخونش

کمی ریزم درین جام!

بلم باش و بیآ آرام.......

نوای غوک وجیرجیرک

به سازحنجری ممتد

بساط آفرینش را

به موسیقی کند دعوت.

چنین آوای دلتنگی

که رم کرده شبستان را.....

کندآشفتگی را

ازتو هم رام

بلم باش وبیا آرام... 

هوای هجرت قو ها

سپیدو پاک و باعصمت

به دوراز علت و رخوت

درینجا هیچ درنائی_نبیند داغ تنهائی

بکش برهجرت خود

بالت از بام..( بلم باش وبیا آرام.. 

تو را غرقآب تنهائی

به گردابی برد آخر

که تنهائی زند تاول

ومرگ آرام وبی پروا

تو را بوسد

میان باغ رؤیاها

تورا درخواب شیرینت!

عزیزمن

آی عزیزمن..

(کدورت را

زخود گم کن

نهنگ آسا

نهنگ آسا

خلیج جرأت خود را تلاطم کن.

و حظ کن دربهشت پاک وبی سرسام..( بلم باش وبیا آرام)بیادیگه

فرشته بالدار

تقدیم به فرشته ی بالدار اشعارمmissy  mellow ‎.mannerly.minikin.mellifluous    

 

مثل آهی که درفاصله ی بین دوراهست.

مثل سیگار که دروقت جزا به گوارائی لبهای زنست.

مثل بخشایش ابری تاریک،درمیان کوهستان مثل ییلاق وزمستان...

مثل معصومیت دانه ی برفی که شبانگاه مرا پشت ان پنجره میسازد.

مثل آمیزش کفترها.

مثل یک چتر برای دوبغل

چون سلامی که پرازشرم وشفاست!

مثل رقصیدن دوشیزه کنارچشمه!

مثل دلخورشدن ازدلبر 

مثل آمیزش لبها برهم(مثل ماچی که..که پرازحرص فراوانست_مثل ایستادن قلب ازبوسه.

مثل موسیقی زنبورکها_مثل بزاق گلستان جاری_مثل کندوی پرازشعروغزل.

مثل احساس قشنگ شاعر که به طنازه ی خود دارد.....(مثل تمام آنچه گفتم...دوستت دارمvery very

زن ضعیفه نیست

تقدیم به زنانی که هماره عصای دستند و سایه ئی بر سر ...

زن اجین با زیبائیست.زن را بایدچون طبیعت تقدیس کرد، بوسیدونوازش کرد،چون می زاید.. زن دروقت زایمان،باجهش غضروفی خون درکمرگاه  وفریادی مبارک،چون رسولی که خدا دوستش میدارد،حاجت روامیکند.وقتی دست برآبستنش میکشد،عبادت میکند.زن متبلور روح خداوند،درزایش و رویش ست...زن ضعیفه نیست، زن ضایعه ی ضعیفگی نیست..زن  زیباست.

 وقتی لالائی میخواند،چنان سازدل انگیزی کوهستانها را رام میکند،گوزن هارا می پاید،ودرپهنای کهکشانها ،زمین را طوافی طولانی میکند.صدایش اقیانوسهارا آرام،زنبق هارامست،قاصدک هاراخواب،بره هارابازیگوش،وچوپانها را آوازه خوان میکند.بخوان که ونگ آفرینش در (نای)توست.بخوان بخوان...  

  

 شبستانهای قیرگون،تاریک ومرموز،باحضورتو آرام ودلگشا میشود.تن نرم شب ،درآغوش تو حس میشود.راه باتومیپیماید وقدم باتومعنامیگیرد.(زن درضیافت زفاف،زائر زبانه های دو زبان،دروقت هراس ولذتست.وناز همچون بلوری بازیگوش،بردهانه ی سرخاب لبانش قندیل بسته.قندیلی که به رستاخیز دو لب،گرم وجاری میشود.و...این،( ضیاء) زن ست .  

زنگار ذهنم را بشوی وچشمانم رابانگاهت،صیقلی بخش..بدون تو تنهائی دراتاقم (نم)کشیده وخانه را،خزانی خسته،خواروخمیده کرده ست..(آری عزیز..بابغل هایت جهان را،به آغوش میکشم.تمام آسایشم درآرامش توست...جهان بدون تو، کریه و افسرده ست). ناپلئون میگه:به تمام جهان تسلط یافتم،إلا زن! پس زن ضعیفه نیست .