شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

عاقبت مرغ عشق در شهر کویری !

سردوساکت ، خشک و خالی 

درحصارشهرخشکی 

باهبوط برف ریزکهای تیز 

مات و منگ و ملتهب 

همچنان بیگانه ئی 

آواره آواره ام  

وای .. وای .. وای .. 

چه غریبست اینجا 

مردها زن ها 

همگی دور و غریبند  

سرد و غریب 

مردهایش زیر ابروهای خود برداشته 

عشوه گر طنازولعبت گشته اند 

مسخره ست ! 

درکمرها (قر ) فراوان میدهند ! 

.................. 

دخترانش  

بی محبت ، سرد ، بی تفاوت ، فانتزی  

حتی ،از .. ازسلامی ساده 

چه هراس فجیعی دارند !!

...وهمین دخترکان .... 

مرغ عشق را در قفس 

ازبهرلذت میکنند 

در حقیقت با قفس 

دارند به آزادی محبت میکنند ! 

>> اینچنین اظهار عزت میکنند << 

روزها ، شبها 

روبروی آینه 

برتراز باسن و ماتیک خود 

خویش را به شدت غرق فکرت میکنند 

یا به شدت یا به دقت میکنند ! 

مسخره ست ! 

مضحک ست ... ادعای باکلاسی یا که بدعت میکنند!!!!... وای وای 

(بگذریم ....)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد