شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

غزل پاره

این غزل به گفته یکی از دوستان بلوغ شعری منست و دوست دارم تقدیمش کنم به همان عشق این روزهایم ... هیچکس   

امشب این کام قلم باب سخن دارد هنوز

از نگفتن صد سخن با خویشتن دارد هنوز

در حضور بلبلان آوازه خوانان سمج

باغ من بر شاخه اش زاغ و زغن دارد هنوز

با تمام احترام من به عشق اما کنون

با هوسهایش بسی پا در لجن دارد هنوز

ما هوس را میکشیم اما نمیدانیم که عشق

چشم استعمار خود از اهرمن دارد هنوز

عشق مردان با عطوفت های تو خالی چرا؟

رو به رخسار زنان دستی بزن دارد هنوز

گر خزان مویم تکاند انبوه مویش را ببین

روی پیشانی به جعد شاخی شکن دارد هنوز

گرچه لیلی با محبت میکند اظهار لطف

مرغ عشقش در قفس شوق وطن دارد هنوز

منکه نجما را رصد کردم ولی دیدم که او

در کنار آنهمه چشمی به من دارد هنوز

من شریفی گر تو رستاخیز من باشی عزیز

روح من از آسمان راهی به تن دارد هنوز

فرصت

تقدیم به عزیزترین عشق این روزهایم ... هیچکس  

 

برای زنده ماندن فرصتی نیست  

برای قصه خواندن رغبتی نیست   

                    

اگر بر غرب غم گردم گرفتار    

برای گریه کردن غربتی نیست 

  

مگو پیران روند وانگه جوانان  

که مرگ دوره ئ ما نوبتی نیست 

 

اگر رفتی مرا با خود ببر یار 

ببر مارا اگر که زحمتی نیست

سلام

 تقدیم به مسمای تمام اسمها و عاشقان مجنونی ..( لیلی ) ، تنها کودک زیبای اشعارم .. و لیلی ، لیلائیست که جنون جاری رویاهای مرا رام کرده .. liلی

 سلام ..(سلامی به سابقه ی صلیب . به مسیح ، که میراث اسوه ی عصمت مریمست . سلامی به موسای عصا . یدوبیضا . به (محمد) صاحب سنگی سپید ، قلبی در قرآن، قرآنی در قلب .. سلامی قرابت قلبها . به رستن و خیز ، به رستاخیز ، سلامی به رسیدن .. سلامی به ابراهیم صاحب ذبحی عظیم . سلامی به او ، حائل عشق و اشک .. وسلامی خاص به یاس . سلامی به کتاب و روح ، کوهی در کلام ، کلامی در کوه ... سلامی سرریز ، به پائیز .. به بوران وبرف ، برف وبوران سلامی به باران . سلامی به سنگینی سنگ برقاب صورت من ، برروی تپه های قحط آباد.. ودر آخر سلامی سهیلی ، سهیلی به ... به لیلی