شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

غزل پاره

این غزل به گفته یکی از دوستان بلوغ شعری منست و دوست دارم تقدیمش کنم به همان عشق این روزهایم ... هیچکس   

امشب این کام قلم باب سخن دارد هنوز

از نگفتن صد سخن با خویشتن دارد هنوز

در حضور بلبلان آوازه خوانان سمج

باغ من بر شاخه اش زاغ و زغن دارد هنوز

با تمام احترام من به عشق اما کنون

با هوسهایش بسی پا در لجن دارد هنوز

ما هوس را میکشیم اما نمیدانیم که عشق

چشم استعمار خود از اهرمن دارد هنوز

عشق مردان با عطوفت های تو خالی چرا؟

رو به رخسار زنان دستی بزن دارد هنوز

گر خزان مویم تکاند انبوه مویش را ببین

روی پیشانی به جعد شاخی شکن دارد هنوز

گرچه لیلی با محبت میکند اظهار لطف

مرغ عشقش در قفس شوق وطن دارد هنوز

منکه نجما را رصد کردم ولی دیدم که او

در کنار آنهمه چشمی به من دارد هنوز

من شریفی گر تو رستاخیز من باشی عزیز

روح من از آسمان راهی به تن دارد هنوز

نظرات 2 + ارسال نظر
آرتا پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 19:18 http://arta1990.blogfa.com

باهیچکس

بر سر باورش نمى جنگم!

خداى هر کس

همان است که

درون او با وی سخن مى گوید...

(سلام دوست عزیز، وب قشنگی دارین)

فرزانه پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 22:33 http://www.baranitarin.blogsky.com


قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد