شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

عمو نوروز

پیشکش به همه عزیزانی که در چند ماه گذشته اشعار مرا خوانده و اظهار لطف داشته اند خصوصاً آنانکه در سال جدید مرا مجاب به نوشتن و دوباره نوشتن کرده اند .  

 

... و تابستان

تموزی با تنور غم

زرقص زرد شن بادی

به روی داغ ریگستان

برشته کرده تهمینه

ورخش پهلوان عاشق

برین سرخ بیابانها

کشد از نای جان شیهه

من این فصلی که رستم را

کند در شهر خود یاغی ... نمی خواهم برو دایی !  

... 

من این پائیز پر پینه نمی خواهم  

ازین رنگ سزاواری  

که زرد و سرخ و دلگیره  

ازین طعنه ، ازین رعشه  

سقوط خشک برگستان  

ازین ذوق مذابی که  

درختان را کند عریان  

چه پائیزی  

چه زردعشقی  

که با رنگ جداخیزش  

زلیخا را به قصر غم  

و یوسف را 

مغاک اندر مغاک آرد 

به قعر تار زندانها  

من این فصلی که یوسف را به هر راهی 

بیاندازد به هر چاهی ... نمی خواهم ، برو دایی ! 

 

زمستان را نمی خواهم 

ازین سرمای پرسوزش  

که پوشیده ست پشمینه  

ازین خواب ننه سرما  

که خوابش خواب سنگینه  

ازین فرهاد مجنونی  

که قندیل بسته بر کوهی 

به مرگ بی ستون بسته 

ستونها در ستون تیشه 

و شیرینی که جام از دست خسرو 

برده بر سینه 

من این فصلی  که فرهادش 

شود قربان زن شاهی ... نمی خواهم برو دایی ! 

 

تورا فصلی ، تورا شوقی  

مرا دردی ، مرا آهی ... نمی خواهم برو دایی ! 

برو دایی ... بیا عمو  

بیا عموی پیروزه  

بیا عموی نوروزه  

بپا کن رسم خوشبختی 

خوشایند رسم دیروزه  

تو این عریانی ما را  

برین لوت پر از خاشاک 

برویان مثل فیروزه 

بیا عمو  ...

ازین پستو به آن پستو 

پرستو تا پرستو 

بیا عمو بیا عمو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد