پس از آندم که رفتی از بر من
قنات ذوق من خشکید دختر
وشب درامتداد مغربی تار
نشسته باپلاس تیره گونش
به رویای سپید وناز دفتر
وشدآواره ی هر کوی وبرزن
قلم را واژگون قهری به دامن
کجا امروز من را میفروشی
کجا حالای من را میدهی پر
توبودی آشنای من چراپس
به دوراز من تو درآن ناکجائی
تو فهم طبع من بودی ولی حیف
شدی مفهوم زن در بی وفائی
پس از آندم که رفتی از کنارم
به ترفندی جدا شد راه ما هم
و ما چون ناخدا گم کرده راهی
کشیدیم پشت هر بیگانه ای صف
تو رفتی در پی ویرانه عشقت
و من هم رفتم از کف