وقتیکه زمین و کائنات اینهمه دلبری میکنند چرا باید منت این معشوقه های مجازی و یک سر و هزار سودا را بکشیم . در واقع قلبها مقدس تر از آنند که بازیچه شوند . این غزل را فی البداهه سروده ام و تقدیم به عزیزانی میکنم که برا ی عزیزانشان ایجاد آرامش میکنند .
خدا را با طبیعت می ستایم
که گر ریزد مرا ازاو بریزد ...
چرا منت کشم حورو پری را
به باد دلکشی دلجوبریزد ...
اگر قحطی رسد یک جرعه مارا
شراب ارغوان ازجو بریزد ...
همین مه بامحبتهای ویژه
چوماه صورت خود رو بریزد ...
اگر آن بی وفا چشمک نبخشید
ستاره باصفایش سو بریزد ...
برای آنکه سرمستم کند بو
چه عطر نارسی لیمو بریزد ...
وگندمزار با انبوه زردش
به دوش خاک من گیسو بریزد ...
نگاه ومعنی معصوم آنرا
به واپس چشمکی آهو بریزد...
اشارت براشارت موج ودریا
به دلخواه رضا ابرو بریزد ...
وزنبورک مرا گلبوسه ای سرخ
به طعم وغلظت کندو بریزد ...
کجا باشد نیاز من به معشوق
گرین رحمت مرا هرسو بریزد...
......................................
صفای یادتو لیموی نارس تو عطر آشنا شببوی دلکش
هنوز اینجا هوایت تازه تازه س بهارمطمئن مه روی مه وش.
سلام دوست خوبم
متشکرم ازتعریفت....
خیلی قشنگ بود...واقعا خودت گفتی...؟؟
آخه میدونی چیه؟؟ منم شعرمیگم...
عالی بود . مرسی