تازیانی تشری رعشه ی گرمی بغلی
واژگون شد تنم از لذت مرطوب زنی
ریخته از خون شفق بر رخ زیبا قدحی
نازکای لب خود را به عسل داده نمی
سلامشعر زیبایی بودچرا خبرم نکردی که آپی؟
سلام
شعر زیبایی بود
چرا خبرم نکردی که آپی؟