شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

در مدح علی اصغر

ازقتال آنهمه خونین کفن درکربلا

صحنه ای درپیش چشمانم مکررمیرود


روبه میدانی که دارد کوفیان درخود نهان

کودکی شش ماهه چون عباس واکبرمیرود


ازرباب آید اگر گلبانگ لالائی به گوش

روی دست زینبش قنداقه پرپر میرود


روبه اقیانوس خونینی که دارد نینوا

جوی سرخ لاله ها ازخون اصغرمیرود


بهراستمداد سالارشهیدان باشتاب

سوی تیرحرمله باشوق مادرمیرود


جرعه ئی ازعلقمه گرشددریغ کام او

کام خشکش باعطش تاحوض کوثرمیرود


تاشودسیراب اصغرازدل دریای جود

بهراستسقای او زهرای اطهرمیرود

غزلی متاثر

ازباغ می برند چراغانیت کنند 

تاکاج جشنهای زمستانیت کنند 

 

ای گل گمان مبر به شب جشن میروی 

شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند 

  

یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند  

این بار می برند  که  زندانیت  کنند 

 

 یک نقطه بیش فرق رجیم ورحیم نیست 

از نقطه ای بترس  که شیطانیت کنند 

 

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست 

شاید نشانه ایست که قربانیت کنند 

 

چه زیبا خوانده وچه زیبا تر گفته اند ..........................................................................................................

بی ملاحظه

ازغم اینهمه روز

خوابم اگر نمیبرد

بختک خواب من شده

این شب بی ملاحظه!


گوش شریف پرشده

ازلب سرخ دلبرش

اینهمه فحش وناسزا

برلب بی ملاحظه!


حال مرا رعایتی

بهترازین نمیشود

تیرکشد به استخوان

این تب بی ملاحظه !


از تومرا توقعی

بیشتر ازین شود شریف

که داردی به مسخره

ز بی ادب ملاحظه!