-
در مدح علی اصغر
جمعه 26 آبانماه سال 1391 16:57
ازقتال آنهمه خونین کفن درکربلا صحنه ای درپیش چشمانم مکررمیرود روبه میدانی که دارد کوفیان درخود نهان کودکی شش ماهه چون عباس واکبرمیرود ازرباب آید اگر گلبانگ لالائی به گوش روی دست زینبش قنداقه پرپر میرود روبه اقیانوس خونینی که دارد نینوا جوی سرخ لاله ها ازخون اصغرمیرود بهراستمداد سالارشهیدان باشتاب سوی تیرحرمله باشوق...
-
بی وفاگل
جمعه 12 آبانماه سال 1391 16:37
گلی روزی به خاکم ریشه ای داشت ومن گلدان شادی بودم ای دوست ولی ناگه جدایی با درنگش بکند از آنهمه رویای من پوست *** به رسم بی وفاکیشان عالم برفت درباغی از آواز و بلبل دران وضعی که حال من بدید او مدارائی نکرد آن بی وفاگل *** به جای پیچک و گلدان شادش سفالی مانده اما سرد و بی مهر و خشکید در گلو شوقی که هر صبح به ضربآهنگ...
-
غزل بی نیازی و لیموی نارس
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 22:37
وقتیکه زمین و کائنات اینهمه دلبری میکنند چرا باید منت این معشوقه های مجازی و یک سر و هزار سودا را بکشیم . در واقع قلبها مقدس تر از آنند که بازیچه شوند . این غزل را فی البداهه سروده ام و تقدیم به عزیزانی میکنم که برا ی عزیزانشان ایجاد آرامش میکنند . خدا را با طبیعت می ستایم که گر ریزد مرا ازاو بریزد ... چرا منت کشم...
-
جفای عشق من
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 21:13
پس از آندم که رفتی از بر من قنات ذوق من خشکید دختر وشب درامتداد مغربی تار نشسته باپلاس تیره گونش به رویای سپید وناز دفتر وشدآواره ی هر کوی وبرزن قلم را واژگون قهری به دامن کجا امروز من را میفروشی کجا حالای من را میدهی پر توبودی آشنای من چراپس به دوراز من تو درآن ناکجائی تو فهم طبع من بودی ولی حیف شدی مفهوم زن در بی...
-
ترانه ی پائیز
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 22:53
ازمذاب ریگزارو طعنه ی تفتان او حیرتی آمد خلاء رابرجبین لخته لخته درافق شد آفتاب طی شداز تبخیرتابستان زمین *** ماه ازتشویش شهریور گذشت ابرشدآبستن از تاثیر مهر باد بابوی مسیح آمد به شهر بوی پائیزو سرودو شورو شعر *** ذره ذره زیر غربال فصول جنبش زردی به چشم آیدمرا رنگ مات ازجنگل شعرم پرید شدخزان برخیزران صورت نما *** خش...
-
خزان در کرمان
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 21:07
من مجنون تقدیم به لیلی ام این روزها کرمان از همیشه دیدنی ترست . کافیست یک لحظه بر قیافه ی منجمد آرم دانشگاه آزاد خیره شوم ، خیلی چیزها یادم می آید ... یادش به خیر جه آنروزهایی داشتیم . ما جراٌت جنون جوانی و جلفیمان را همینجا دفینه کرده ایم . دویدیم افتادیم نشستیم و برخاستیم . گاه غبطه اش میخوریم و گاه میگوئیم وای چه...
-
کلامکها
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 20:39
قلب من خانه ی هر ناکس و کس می باشد تو در این خانه گرفتار منی یادت باشد تو اگر مانده در اینجا و به من عشق می ورزی حاصل آنهمه اصرار منی یادت باشد گر زمان طلب و وقت حلالیت خواهیست تو که یک بوسه بدهکار منی یادت باشد اگر آشفته و حیران شدم از عالم خود سبب سستی افکار منی یادت باشد *** ازلغت غافل شدم ازکلام افتادم ..چه رسوبی...
-
حال این روزهایم
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 22:21
چه روزهای بدی راسپری میکنم.روزهای مشئوم ومشمئزکننده ئی..انگارطبعم راگل گرفته اند،کاهگلش کرده اند،سفت سفت...که مبادا واژه ای درزکند. چه رقت انگیزست وقتیکه واژه ها درجمجمه ام سر میخورند،لیزمیخورند،اما نمی افتند...ودرعوض کلماتی قبیح ازلب ولوچه ام آویزان میشوند،ودریک ناهماهنگی رقیقی مغزم هنگ میکند. گاهی لنگ یک بیت شعر...
-
زلزله آزربایجان
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 21:25
بازکن بغض مرا بغض من سرشار درد اشک خشکیده ی من بازبرگردبه چشم کس وکارم همه رفت همه ی بود ونبود خاک اگرناله نکرد فرصت ناله نبود.. از نی ستان ناله کن خانه ی آواره را باردیگرخانه کن.. بازکن بغض مرا بازکن باز... درحدتوان شعری برای عزیزان هموطن.برای اسیب دیدگان زلزله درازربایجان ..(زمان افتاد..ثانیه ایستاد..وقتیکه زمین...
-
پند
جمعه 20 مردادماه سال 1391 17:12
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است ( دکتر علی شریعتی) با کسب اجازه از همچراغ وبلاگیم ... فرزانه
-
باران
جمعه 20 مردادماه سال 1391 17:08
چه ضرب آهنگ نابی دارد این باران ... طبالی که ابرها را می کوبد ، غوم غوم ... اشکها را میرقصد ، شر شر دلم می خواد تمام دردها و کدورتهایتان را ببخشید به این رحمت بی پایان ... لطفاً برخیز و بیاسا با باران شاد و قبراق و پیروز باشید از همیشه تا هنوز
-
فرازی بر یادش
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 22:19
برای عزیزی درآن سوی آبها ... کسیکه نبودنش احساس میشود ! وقتیکه آبستن دستهایت را بر عزای عزلتم می زائی وقتیکه میخندی ... وقتیکه میبوسی وقتیکه تو با عاطفه می آئی شود میهمان نور دامنت شب تو که مفهوم زرد کهربائی .... کجا باشد که در شام نخستین لبان خشک و تبدار مرا دوست تو بر کندوی لبهایت بسائی ... تو ای بانو ... مرا محدود...
-
لیلای غمگین
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1391 00:21
تقدیم به لیلائی که در جنونهایم ریشه دوانده قلم را بی رمق کرده به بغض نابهنگامش و ره بندد به شعر من که ( نت وانم ) غزل ریزم تورا غمگین که می بینم و چون گریان تورا بیند بریزد بر شعف هایم گلاب زهر خود دنیا شرنگی زان هلاهل ها به جام شهد شیرینم تورا غمگین که می بینم به این تاریکی مطلق به گرد شمع اخترها چه کورانی شده امشب...
-
سنگ پشت
شنبه 3 تیرماه سال 1391 00:59
منظور در این شعر دردهائیست که در زندگی تحمل میکنیم و کم کم به شکل سنگ یا لاکی شده وبرپشت ماسنگینی میکند تا به جایی که توان ما را می بلعد وپاهای مارا از سرعت انداخته و مارا کند و کم تحرک میسازد . پس تا بدینجا زندگانی شد سنگ ! ... ودرهنگام مرگ ناگزیر باز هم سنگ بر پشت ما میسایند ! درپس هر ناملایم دردکی خال سفتی پشت من...
-
آینه
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 21:08
اگر به مدت زیادی خود را در مقابل آینه تماشا میکنید ... خب نکنید ! ... چون روزگار آینه را محتاج خاکستر کند! لایه های جیوه را بازکن از آینه رد شو از این لایه ها همچنانی شیشه شو خود نظربینی مکن بگذر از این انعکاس خودنما از تبلورهای سرد منجمد انجماد قامت خود خیره گی دارد مگر ! بگذر از این رنگ مات و منزجر در نگاه رهزن...
-
طرد
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 17:36
تقدیم به خودمش مکن طردم به ناخویشی که ازتاراج تنهائی به یغمامیبرد مرگم گشاآغوش گرمت را که چون خویشی به خودگیرد تن بیگانه ی سردم.. من بشکسته بال ازغم سرای غوش می جویم ندارم وحشت ازدشمن که خود دشمن ترینم من... نوای خوش خبر بشنو همای بی سعادت را که چون بوفی مصیبت گو چه سوزی دارد اندوهش صبای شب نشینان بین نسیم بی نوازش را...
-
پرانتز
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 00:16
قابل توجه دوستان ... در شعر (شاهکار ) هرگز به زندگی فرد خاصی اشاره نشده .. تمام این مسائلی که گفته شد در واقع ناهنجاریهای اجتماع ماست که بی هیچ قصد و غرضی از زوایای گوناگون بررسی شده . شاید تقدیم این شعر به استاد چنین شبهه ای در ذهن شما ایجاد کرده باشد . اما در واقع این زندگی تمامی اطرافیان ماست که خواسته یا ناخواسته...
-
شاهکار
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 21:27
به اعتقادخودم شبی که این شعرگفته شد برای ان شب به نوبه خودیک شاهکاربود.. دلم میگیردازاینها دلم میگیردازآنها دلم میگیردازدنیا دلم میگیرداززنها ازان حیض مدامی که زند تی پای بی مهرش به طغیان حشربارم وتن ازحول آمیزش ببافد پرده بر پاره که با آن بکرهردمبیل به شوی گرم خود گوید جماع جمعه ها..تعطیل! عجب عشق عقیمی دارداین زیبا...
-
دوست
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 21:40
حافظ : این چه شوریست که بر دور قمر میبینم ... ( قمربینی از زبان شریفی ) در ابتدا تقدیم به حافظ ودرانتها به دوست عزیزی که با رویاهای نازش تمام کابوسهای زشتم را بلعید ..... ز بدون دال ذال رصد کردم جهان را درقمر دوست به گردش عالمی در یک نظر دوست به ضرب تیغ آدم روی مه را که از هجران شده شق القمر دوست کسی خوبی نمیفرماید از...
-
عمو نوروز
جمعه 4 فروردینماه سال 1391 20:18
پیشکش به همه عزیزانی که در چند ماه گذشته اشعار مرا خوانده و اظهار لطف داشته اند خصوصاً آنانکه در سال جدید مرا مجاب به نوشتن و دوباره نوشتن کرده اند . ... و تابستان تموزی با تنور غم زرقص زرد شن بادی به روی داغ ریگستان برشته کرده تهمینه ورخش پهلوان عاشق برین سرخ بیابانها کشد از نای جان شیهه من این فصلی که رستم را کند در...
-
استغاثه
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 21:07
گفتن این شعر حسی به من القا کرد که حقیقتا استغاثه را با بغضی خاموش فریاد کردم . نمیدانم شاید شما هم چنین حسی دارید ... تو ای ختم همه خوبان سراسر عشق و آزادی صدایم کن به عصیان مبتلا گشتم دعایم کن دعایم کن اگر من زنده در اکراه دنیایم تو دستم گیر و با خود آشنایم کن به مهرت مبتلایم کن مرا چون کودکی معصوم رها کن در بهشت...
-
مصلوب
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 20:33
این شعر تقدیم به همه عزیزانی که مرا وادار به شعر گفتن میکنند و از همیشه تا هنوز دستی در طبع من داشته اند ... جه حسرتها جه هیهات و دریغی هزاران وااسف ... ای وای دیدی ! دگر شعر از شرار خاطراتم مرا شوقی نمی بخشاید ای دوست کسی مانند زالو ذهن من را به آرامی شکافد زیر این پوست نه خواب از خبط خاطر میکنم سیر نه شعر از شوق...
-
غزل پاره
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 18:58
این غزل به گفته یکی از دوستان بلوغ شعری منست و دوست دارم تقدیمش کنم به همان عشق این روزهایم ... هیچکس امشب این کام قلم باب سخن دارد هنوز از نگفتن صد سخن با خویشتن دارد هنوز در حضور بلبلان آوازه خوانان سمج باغ من بر شاخه اش زاغ و زغن دارد هنوز با تمام احترام من به عشق اما کنون با هوسهایش بسی پا در لجن دارد هنوز ما هوس...
-
فرصت
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 17:41
تقدیم به عزیزترین عشق این روزهایم ... هیچکس برای زنده ماندن فرصتی نیست برای قصه خواندن رغبتی نیست اگر بر غرب غم گردم گرفتار برای گریه کردن غربتی نیست مگو پیران روند وانگه جوانان که مرگ دوره ئ ما نوبتی نیست اگر رفتی مرا با خود ببر یار ببر مارا اگر که زحمتی نیست
-
سلام
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 20:39
تقدیم به مسمای تمام اسمها و عاشقان مجنونی ..( لیلی ) ، تنها کودک زیبای اشعارم .. و لیلی ، لیلائیست که جنون جاری رویاهای مرا رام کرده .. liلی سلام ..(سلامی به سابقه ی صلیب . به مسیح ، که میراث اسوه ی عصمت مریمست . سلامی به موسای عصا . یدوبیضا . به (محمد) صاحب سنگی سپید ، قلبی در قرآن، قرآنی در قلب .. سلامی قرابت قلبها...
-
غسل تعمید
جمعه 16 دیماه سال 1390 13:30
شعر(غسل تعمید) راخیلی دوست دارم وباتمام احترام تقدیمش میکنم به عزیزی که بارضای تمام ازانسوی آبها برام کتاب فرستاده.بزرگترین محبت شما همان تلنگری بودکه به طبعم زدید.مدتهابودکه هیچ فعل خوشایندی،حتی باعث یک بیت شعرهم درمن نشده بود.باورکنیدبدون وقفه این شعروگفتم . برگ سبزی است تنت در غسل تعمید غزلها به آب دیدگانم شستشو شد...
-
یلدا
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 20:21
تمدنهای تاریک تنت را به فرهنگ پر از زیبائیم ده بیا جغرافیای سینه ات را به تاریخ پر از تنهائیم ده ........ بکش نقاشی لبهای خود را به کاغذهای رخسار سپیدم نترس از آن تلنگرهای نمناک که من با این اشارتها رفیقم ........ تن سنگین خود را چون زمستان بکش بر رخوت شبهای پائیز برای لحظه ئی با این گریبان به یمن شام یلدا شو گلاویز...
-
عاقبت مرغ عشق در شهر کویری !
جمعه 25 آذرماه سال 1390 22:38
سردوساکت ، خشک و خالی درحصارشهرخشکی باهبوط برف ریزکهای تیز مات و منگ و ملتهب همچنان بیگانه ئی آواره آواره ام وای .. وای .. وای .. چه غریبست اینجا مردها زن ها همگی دور و غریبند سرد و غریب مردهایش زیر ابروهای خود برداشته عشوه گر طنازولعبت گشته اند مسخره ست ! درکمرها (قر ) فراوان میدهند ! .................. دخترانش بی...
-
درمدح علی اصغر
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 21:37
ازقتال آنهمه خونین کفن درکربلا صحنه ای درپیش چشمانم مکررمیرود روبه میدانی که دارد کوفیان درخود نهان کودکی شش ماهه چون عباس واکبرمیرود ازرباب آید اگر گلبانگ لالائی به گوش روی دست زینبش قنداقه پرپر میرود روبه اقیانوس خونینی که دارد نینوا جوی سرخ لاله ها ازخون اصغرمیرود بهراستمداد سالارشهیدان باشتاب سوی تیرحرمله باشوق...
-
میخک
شنبه 5 آذرماه سال 1390 20:45
شعری فی البداهه ،بنام( میخک) وتقدیم به قشلاق نگاهم ! اگر گلهای میخک را من امشب جابه جا کردم فقط عطری که پنهان بود به دستانم هوا کردم .........!!!!!!!! هوای دامنت را من به بوی میخک وپونه سپردم برمشام خود من إمشب کودتاکردم .........!!!!!!!! چه رسمی گشته دلتنگی چه رسم ناخوشایندی چه دردی شد که من آخر خودم را مبتلا کردم...