رونق طبع من شود عاقبت این روند تو
گویش صد ترانه ها نغمه ی دل پسند تو
افشان شود چون آذرخش بر دوش معشوق صبا
موجی به شانه می دهد پیچش هر کمند تو
س...من تنهام وبسیار تنها وبهمین علتست که میتونم شعربگم....بشما اطمینان میدهم که برداشت شما ازین شعر صحیح نمیباشد..شاعران رویاپردازازییشان بالاست... قصه قصه ی همان انسان خیالباف و مرور آن در کودکانه ی ذهنشه.. به یه دوست
سلام
تنهاییتان را با ان ماهی بیچاره شاد که اسیر دیوارش کردید تقسیم کنید و با هم دریا را در کودکانه ذهنتان مرور کنید!!شاید روزی این دیوار پوسیده فروریخت و راهی به دریا پیدا کردید..هرچند فکر میکنم شما دیوار را به دریا ترجیح میدهید(قضاوت نکن شاعر..شاید برداشت شما از برداشت دیگران اشتباه بوده)..بهرحال شعر زیبایی بود ..شعری از کمند_ یا به کمند..ممنونم و خدانگهدار...
وای بر من که اگر نقش کنم ماهی را
نقشی از بند و اسارت,نقش گرفتاری را
نقش ان ماهی افسرده به دیوار کهن
تو چه خواهی؟؟؟
خواهی ز غم و درد به اکراه نگارم شادی را ؟؟؟.......به یه شاعر
من خیلی فکر کردم..اما ببخشید که متوجه نشدم منظورتون از برداشت من چیه..به نظرتون برداشت من چی میتونه باشه که شما با این اطمینان از صحیح نبودنش صحبت میکنید؟....به هر حال من میدونم برداشت بدی نداشتم , هرگز