شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

یادداشت

چه سخت است که حرفت را نفهمند و سخت تر آنکه حرفت را اشتباهی بفهمند.

پروانه ی نیامده ام

تقدیم به پروانه ی نیامده ام شهرزاد کوچولو 

 

کوه ازچشم بیفتد وقتیکه به پرواز درآئی پروانه 

 

دشت دروحشت کوچک شدن است

وقت آنست که از پیله ی رویائی من بدرآئی..بشکنی کاسه و کوزه  سربختکهایم 

بغلکهایت را تو بآغوش شررسوز پدر بخشی..ماهکم تو مرا گرم نگه میداری 

 

خوب میدانم غزلک  تو به آرامش من می اندیشی.. 

تو درین دنیا نیستی..من  تورا اما می بینم 

من تورا از ازل  آموخته ام... 

تو بمن وحی شدی 

لای هر واژه ی پاکی که رسولش هستم  ............. 

 

دخترم یادت باشد پدرت اینجاست 

پدرت در دذنیاست..پدرت درچاه است..نفسی هار مرا میدزدد 

گرگهائی برچاه دراندیشه ی من  

من در اندیشه ی گرگانم 

دخترم برق بی تاب همین دندانها  

خواب آرام مرا وحشی کرده

 

ناز لبهای پدرگوی لذیذت دختر 

ناز دستان تو با روی عزیزت دختر 

دخترم یادت باشد پدرت تنهاست.... 

 

کاش نمیدانستی دختر  

پدر از چشم جهان افتاده است 

بانوانی پدرت را غارت کردند 

قلب واحساس و همه ی عاطفه اش را به اسارت بردند 

 

نازنینم  نفسم  همه ی هستی شیریش شرر.. 

دخترم   بخدا فاصله دارد میگرید..پیله ات را بشکن 

نفسی تازه کن ای پروانه..بال بگشای به آغوش پدر... 

 

جائیکه پدر افتاده اسمش دنیاست..  

نفسم یادت باشد  پدرت اینجا تنهاست..............