ازقتال آنهمه خونین کفن درکربلا
صحنه ای درپیش چشمانم مکررمیرود
روبه میدانی که دارد کوفیان درخود نهان
کودکی شش ماهه چون عباس واکبرمیرود
ازرباب آید اگر گلبانگ لالائی به گوش
روی دست زینبش قنداقه پرپر میرود
روبه اقیانوس خونینی که دارد نینوا
جوی سرخ لاله ها ازخون اصغرمیرود
بهراستمداد سالارشهیدان باشتاب
سوی تیرحرمله باشوق مادرمیرود
جرعه ئی ازعلقمه گرشددریغ کام او
کام خشکش باعطش تاحوض کوثرمیرود
تاشودسیراب اصغرازدل دریای جود
بهراستسقای او زهرای اطهرمیرود