شعری فی البداهه ،بنام( میخک) وتقدیم به قشلاق نگاهم!
اگر گلهای میخک را
من امشب جابه جا کردم
فقط عطری که پنهان بود
به دستانم هوا کردم
.........!!!!!!!!
هوای دامنت را من
به بوی میخک وپونه
سپردم برمشام خود
من إمشب کودتاکردم
.........!!!!!!!!
چه رسمی گشته دلتنگی
چه رسم ناخوشایندی
چه دردی شد که من آخر
خودم را مبتلا کردم
..............!!!!!!!
اگرگلهای داوودی
به دیدارتو من چیدم
تو لامسب نگاهی کن !
که من فصلی فدا کردم
.............!!!!!!!!
بخواهد عذر بسیاری
شریفی هم ازین بابت
که بوی دامنت را هم
به شعری برملا کردم
.............!!!!!!!!
سلام..شعر قشنگی بود و حقیقتا ب دلم نشست، فقط اونجایی ک نوشتید چه دردی شد که من اخر خودم را مبتلا خودم، فک کنم اینطوری باید می بود خودم را مبتلا کردم ...مگه نه؟؟؟فک کنم اشتباه چاپیه اصلاحش کنید...موفق باشید