شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

شاهکار

به اعتقادخودم شبی که این شعرگفته شد برای ان شب به نوبه خودیک شاهکاربود..

دلم میگیردازاینها

دلم میگیردازآنها

دلم میگیردازدنیا

دلم میگیرداززنها

ازان حیض مدامی که

زند تی پای بی مهرش

به طغیان حشربارم

وتن ازحول آمیزش

ببافد پرده بر پاره

که با آن بکرهردمبیل

به شوی گرم خود گوید

جماع جمعه ها..تعطیل!

عجب عشق عقیمی دارداین زیبا

دلم میگیردازاینها

...

ازان مردی که شبهایش

به فازشیشه طی گردد

وتدریجاً دهد درحبس دندانهای لرزانش

خلال مرگ ونابودی

وزن زیبائی خودرا

حرام فک زدنهای  مکررمیکند..آری

...

ازان ذکر ضعیفی که

عروج آسمان دارد

ولی درنیمه ی راهش ، مسیرقهقرائی  پیشه میگیرد

ومستاصل، درین خاموشی سرد

روای حاجت خود را

بپاید در غباری ساکن و زرد

...

واز مرد گرفتاری

که در وقت نماز خود

قنوتش را رها سازد

که از ولگرد پاکستان

بخواهد با کمی چایی

دعای عاقبت خیری

دلم میگیرد از خیلی

...

ازآن کولی که با نخ های پر چرکش

ازآن ریس گره خواری

که با هر تاب ناخنهای رقاصش

برای بخت زرد ما

شفائی سبز می پیچد

دلم میگیرد از ماها

چو مخلوقات  دهشتزای سرسامیم

خدا گم کرده در بیگانه جویانیم

...

دلم میگیرد از قلبی

که در جمع همه خوبان

تمام آشنایانش

شود پابند سرخاب غریبانی

که یک جو معرفت هرگز

نیابی در تمام طول آن مردم

...

دلم میگیرد از کرمان

ازآن فریاد رعب انگیز شوفرهای ترمینال غوغایش

ازآن پارک مجاور هم

که مسلخ گاه ذوق عابران گشته

ازآن جمع جوانانی

که از فیض هروئین و کراک آنجا

به حال رقت انگیزی

عمودی چرت میپاشند    

...

دلم میگیرد از بعضی 

ازآن دختر که با ترفند معصومی 

علیلم کرده بر جایم 

ومن در مسخ طولانی 

جگرها پاره  تنهایم 

چنینم بی طراوت من 

که از پوزخند کوتاهی 

هزاران چین افسرده 

تلالو میکند رویم... 

به این حالی که من دارم 

زفاف گرم خود را  کی 

کنم با آن بغل قاطی 

مگر خیزآب من را او 

به خوابش بیند آن ناشی 

دلم میگیرد از بعضی 

دلم میگیرد از اینها

دلم میگیرد از آنها

دلم میگیرد از دنیا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد