شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

به یه دوست

رونق طبع من شود   عاقبت این روند تو


گویش صد ترانه ها   نغمه ی دل پسند تو


افشان شود چون آذرخش بر دوش معشوق صبا        


موجی به شانه می دهد  پیچش هر کمند تو  


س...من تنهام وبسیار تنها  وبهمین علتست که میتونم شعربگم....بشما اطمینان میدهم که برداشت شما ازین شعر صحیح نمیباشد..شاعران رویاپردازازییشان بالاست... قصه قصه ی همان انسان خیالباف و مرور آن در کودکانه ی ذهنشه.. به یه دوست

شب شکسته

چه آسان ماه میمیرددرین شهر  

 

کسی دراین شب تاریک بامهتاب ماوائی ندارد..............

 

همه درغفلت یک خواب کهنه 

 

حریص کهکشانها هیچکس نیست 

 

محاق ماه معنائی ندارد..............

 

کسی برپشتبام خانه ی خود 

 

رفیق شاهدخت آسمان نیست 

 

نمیدانم چرا اینگونه گشته 

 

کسی چشمی به نجمائی ندارد..............

 

درین برزخ  به نمبادی سپارد جان خود شمع 

 

ولی پروانه پروائی ندارد..............

  

شده آه زمین برآسمانها 

 

نفیر نحس روبه یا شغالان 

 

دگربرگوش نیزاران این شهر 

 

سفیر صبح   صهبائی ندارد ..............

 

نمیدانم چرا اینگونه گشته 

 

رفیق من همان شهدخت آفاق 

 

مرامدهوش خود روی زمین کرد 

 

خودش درآسمان جائی ندارد..............

 

برای پویش  راهی به عشقش  

 

تن افلیج من پائی ندارد..............

 


         مرور آسمانها در کودکانه ی ذهنم   

نقطه چینها

زیاد سخت نگیرانسان!وقتیکه پیامکهای ممتدوتکراری عادت تناسل دست میشوند واعصاب مخاطب مونثت را خرد میکنند پس بایست سکوت کرد ونقطه چین نوشت.آری چین درچین نقطه نوشت ....................

نقطه هائیکه درسکوت وحشی یشان زل میزنند به درازای خاموش کلامکهائیکه که هرچه میدوند ومیپویند نمیرسند که نمیرسند......مثل قطارقیامت که بر ریل باریکش ازتیربرقهای موازی ومحال آرام و بی معنا میگذرد.......شاید نقطه چینها کفاره ی کلامهای تکراری ماهستند...پس بچین نقطه که نقطه خود میچیند.....چین درچین نقطه ...بچین

(نقش یک ماهی شاد برپوسیده ی دیواریکه بهرحال هرچند لرزان و کوتاه اما داره زندگیشو میکنه حتی برنقطه چینهای سفت سیمانها !)