شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

شعر شریفی

تقدیم به عشاق شعر

مصلوب

این شعر تقدیم به همه عزیزانی که مرا وادار به شعر گفتن میکنند و از همیشه تا هنوز دستی در طبع من داشته اند ... 

 

جه حسرتها   جه هیهات و دریغی  

هزاران وااسف ... ای وای دیدی ! 

 

دگر شعر از شرار خاطراتم  

مرا شوقی نمی بخشاید ای دوست 

 

کسی مانند زالو ذهن من را  

به آرامی شکافد زیر این پوست 

 

نه خواب از خبط خاطر میکنم سیر 

نه شعر از شوق نجما میکشد تیر   

 

نه با این ناتوانی های پی در پی

شوم با ذبح عزرائیل درگیر

 

فقط عاطل میان کهنه کاغذهای پاره 

شدم مصلوب این دنیای دلگیر 

 

فقط در وقت رویا  یوغ بختک  

کشد در خواب من گلبانگ شبگیر 

 

فقط باریکتر از مو  گردنم را 

ببخشایم به ناز شصت شمشیر  

 

خداوندا نمی دانم مکافات چه خبطی   

چنین جلف و جسور و بی مروت  

به میخ انزوایم کرده زنجیر  !  

خداوندا 

خداوندا 

خداوندا        

           رهایم کن  

                        رهایم کن  

                                     رهایم کن  

                                                  ... از این احساس اکبیر

 

 

غزل پاره

این غزل به گفته یکی از دوستان بلوغ شعری منست و دوست دارم تقدیمش کنم به همان عشق این روزهایم ... هیچکس   

امشب این کام قلم باب سخن دارد هنوز

از نگفتن صد سخن با خویشتن دارد هنوز

در حضور بلبلان آوازه خوانان سمج

باغ من بر شاخه اش زاغ و زغن دارد هنوز

با تمام احترام من به عشق اما کنون

با هوسهایش بسی پا در لجن دارد هنوز

ما هوس را میکشیم اما نمیدانیم که عشق

چشم استعمار خود از اهرمن دارد هنوز

عشق مردان با عطوفت های تو خالی چرا؟

رو به رخسار زنان دستی بزن دارد هنوز

گر خزان مویم تکاند انبوه مویش را ببین

روی پیشانی به جعد شاخی شکن دارد هنوز

گرچه لیلی با محبت میکند اظهار لطف

مرغ عشقش در قفس شوق وطن دارد هنوز

منکه نجما را رصد کردم ولی دیدم که او

در کنار آنهمه چشمی به من دارد هنوز

من شریفی گر تو رستاخیز من باشی عزیز

روح من از آسمان راهی به تن دارد هنوز

فرصت

تقدیم به عزیزترین عشق این روزهایم ... هیچکس  

 

برای زنده ماندن فرصتی نیست  

برای قصه خواندن رغبتی نیست   

                    

اگر بر غرب غم گردم گرفتار    

برای گریه کردن غربتی نیست 

  

مگو پیران روند وانگه جوانان  

که مرگ دوره ئ ما نوبتی نیست 

 

اگر رفتی مرا با خود ببر یار 

ببر مارا اگر که زحمتی نیست